یکی بود یکی نبود فقط همین
یکی بود یکی نبود فقط همین؛دنیا بی تابی این فاصله هاست
این سکوت شیشه ای شکستنی ست پل بین من و تو فقط صداست
مثل آئینه های کوچیک و بزرگ هر کی اندازه ی اسم خودشه
به شب یکی شدن نمیرسه تا گرفتار طلسم خودشه
من به دنیای تو محتاجم و تو مثل یه شاخه ی افتاده رو من
یکی دست ما رو باید بگیره برسونه به شب یکی شدن برسونه به شب یکی شدن
پشت شیشه های بارونی و خیس رنگ خوشبختی و خنده دیدنیست
اگه دستای من و تو پل بشه ،جنس این فاصله ها رسیدنی ست
پشت شیشه های بارونی و خیس رنگ خوشبختی و خنده دیدنی ست..............
اما من هیچوقت رنگ خوشبختی و خنده رو ندیدم آخه دستی نبوده توی دنیام که واسم پل بشه
سه شنبه 21 فروردین 1391 - 1:34:55 PM