من از جايي كم آوردم كه هيچكس حرفم را نفهميد
كه هم صحبت و مونسي نداشتم
كه عاشقانه هايم را براي خودم مي نوشتم
كه با تو خيالي صحبت مي كردم گريه ميكردم و مي خنديدم
چگونه بين اين همه آدم هيچكس نتوانست من را بفهمد؟
چگونه بين اين همه دوست،كسي متوجه حرفهايم نشد؟
در نهايت به جايي رسيدم كه سكوت حنجره ام را مي دريد.
از خودم مي پرسم فقط يك دليل براي زندگي كردنم چيست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
و در جواب سكوت مي كنم
دلم ميخواد اسلحه ي پري داشتم و كل شهر را قتل عام مي كردم ..........
شايد اينگونه اندكي از گريه هاي شبانه ام را خالي مي كردم.
نويسنده: صدف سنجابي
278381 بازدید
44 بازدید امروز
399 بازدید دیروز
1585 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2023 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian