اي شرمساري شرمساري شرمساري
جز شرمساري از خودت چيزي نداري
هي نااميدي نا اميدي نا اميدي
از هيچ كس حتي خودت خيري نديدي
هي تنگدستي تنگدستي تنگدستي
چشماتو روي هرچي دلت ميخواست بستي
هي آستين بردي به چشماي نجيبت
دستات خجالت مي كشيدن توي جيبت
چون زير بار دوستي جون كنده بودي
از مهرهاي گردنت شرمنده بودي
هرچي بهت تقديم شد دوز و كلك بود
قلبت شكست از بس كه دستت بي نمك بود
هي صبر كردي صبر اما بي علاجه
از صبر كردن روحت انقدر هاج و واجه
بارون حريف شرشر چشم ترت نيست
سقفي كه بايد باشه بالاي سرت نيست
با اين و اون نجنگ،فرار كن فرار
از مردم دو رنگ فرار كن فرار
اي شرمساري شرمساري شرمساري
هي لقمه توي خون زدي تا زنده موندي
عمري دم از بارون زدي تا زنده موندي
هي سيب نارس چيدي از باغ بهشتت
ديدي كه راضي نيستي از سرنوشتت
چون زير بار دوستي جون كنده بودي
از مهره هاي گردنت شرمنده بودي
هرچي بهت تقديم شد دوز و كلك بود
قلبت شكست از بس كه دستت بي نمك بود
با اين و اون نجنگ
فرار كن فرار
از مردم دووووورنگ فرار كن فرارررررررررررررررر
لعنت به اينكه اسمش رو گذاشتم زندگي
لعنت به اين سرنوشت شوم
224769 بازدید
165 بازدید امروز
43 بازدید دیروز
610 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2022 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Mohammad Hajarian
Powered by MainSystem™