یا امام رضا به دادم برس
کفتر جلد خونمون کفتر خوب و مهربون
کفتر خوب و با وفا شاه همه پرنده ها
وقتی میری توی آسمون نقطه میشی توی هوا نگات به دستای منه تنت کجا؟دلت کجا؟
معلم عزیز من گفته یه انشاء بنویس از گلای روی زمین تا دل ابرا بنویس
چی بنویسم طوقی جون؟ حرفی نمونده واسمون
انشاء که نیست درد دله حرفای ساده مشکله
بنام اون خدایی که واسه همه دنیا نفسه کاشکی که فردا نرسه
شبای هیچ بنده خدا نباشه مثل شب ما به آسمون نگاه کنه تا صبح دعا دعا کنه که کاشکی شب سحر نشه هیچکسی در به در نشه
صاحبخونمون فردا نیاد اثاث رو توی کوچه ی خیس نریزه با داد و بیداد
اگر که نصفه شب بابام بساطش رو جمع بکنه
یذره از عربده هاش سر هممون کم بکنه سیلی تو گوشم نزنه وقتی که دلخوشیش کمه
مادربزرگ اگر بازم زیاد واسم دعا کنه اگر که باز بیشتر از این خدامون رو صدا کنه اگر که خواهر کوچیکم راه بره بازم بی عصا
طوقی خوب و با وفا شاه همه پرنده ها قسم به عزت خدا می برمت امام رضا(ع)
معلمم نگاه میکرد به کاشی روی زمین ،با بغض سردی تو صداش گفت برو بچه جون بنشین
نمره ی بیست ارزونی تون فقط فقط تو انشات رو نخون
چهارشنبه 23 آذر 1390 - 1:15:12 PM