منکه پلکهامو نبستم
کوه غصه روی قلبم،تو خیالتم نموندم
بغضمو با درد و حسرت توی تنهاییم شکوندم
منکه پلکهامو نبستم،چشم خیستم با تو بوده
پس چرا اون قلب سنگت شادی رو از من ربوده؟؟؟؟؟؟
همدم بغضت شدم تا عشق رویاییم تو باشی
پس چرا باید تو، بذر اینهمه غم رو بپاشی؟
بخت و تقدیر من اینه،توی تنهایی بسوزم
با تموم خوش خیالی چشم به این جاده بدوزم
از تو تنها،بی وفایی توی قلبم یادگاره
رفتی و این چشم خیسم تا ابد باید بباره
منکه پلکهامو نبستم،چشم خیستم با تو بوده
پس چرا اون قلب سنگت،شادی رو از من ربوده؟؟؟؟؟؟؟؟؟
یکشنبه 30 بهمن 1390 - 2:06:45 PM